بیاییم انگیزه‌هایِ غیرمتظاهرانه‌ی افراد را برای کاستنِ عملی از رنجِ دیگران در‌نظر بگیریم. معمولاً این انگیزه‌ها به اظهاراتی نظیرِ عمل‌به‌وظیفه، انسان‌دوستی، شفقت و. ارجاع داده می‌شوند. اما اگر از خودِ دلایلِ انگیزشیِ عمل‌به‌وظیفه یا انسان‌دوستی سراغ بگیریم، یعنی بگوییم به‌چه‌منظور به وظایفی در قبالِ رنج دیگران عمل می‌کنیم، یا دلیلِ ما برایِ شفقت و انسان‌دوستی چیست، احیاناً با چه پاسخ‌هایی مواجه می‌شویم؟ اساساً پاسخی وجود دارد؟

 

فرض کنیم که یک پاسخِ محتمل این است که کاستن از رنجِ دیگری در ارتباط با آرامش و التیامِ خودِ کمک کننده قرار می‌گیرد. گویا تا اقدامی برایِ کاهشِ رنجِ دیگری صورت نگیرد، فرد آرام و قرار نمی‌یابد. به تعبیری کمک می‌کنیم تا این‌که به خودمان کمکی شده باشد. در این نوع نگاه به‌نظر می‌سد انگیزه‌ی مطلوبِ فردی که دغدغه‌‌ی کاهشِ رنجِ دیگران را دارد، در نهایت چیزی نیست جز منفعتِ خود او. یعنی کاهشِ رنجِ خودش، حتی اگر این انگیزه برای خودِ شخص پنهان بماند و عنوان نشود.

 

اگر این پاسخ پذیرفتنی باشد، آن‌گاه می‌توان به چگونگیِ ارتباط بینِ این منفعتِ شخصی و اقدام برای کاهشِ رنجِ دیگری اندیشید. ازجمله، می‌توان به اعمالِ تأمل‌نشده و ابرازِ احساسات و عواطفِ خام و البته صادقانه‌ای اشاره کرد که به قصدِ کمک به دیگران صورت می‌گیرد:



«از یک مصیبتِ جمعی‌ و رنجِ عمومی به‌شدت متأثر و متألم می‌شویم. برایِ زدودنِ این تألم و کسبِ التیامِ خودمان،[که در پیوند با رنجِ دیگری است] دست به هر عملِ سطحی و ناپخته‌ای می‌زنیم، تا آن‌جا که هیچ تأملِ درخوری نمی‌کنیم که آیا از مجرایِ این التیام و منفعتِ شخصی، رنجِ دیگری واقعاً تقلیل می‌یابد یا خیر؟»


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ter-Mux.ir دور دنیا با شباهنگ تمنای طلوع زوپ مکتبة الشویکی فروشگاه آنلاین لباس زنانه سایز بزرگ Christina